خط دوم پررنگ

امروز گلی میشکفد

امروز گلی میشکفد که گل ها به پیشواز آمدنش, پرپر میشوند. درخت ها مقدمش را سجده می کنند کوهها سر بر آستان کرم او میگذارند و دریاها وام دار زلال چشمانش می شوند امروز گلی میشکفد که عطرش از همع ی پنجره های بسته  عبور خواهد کرد از همه دیوارهای سنگی برج های بتنی و خیابان های تاریک. امروز گلی میشکفد که ابرها را به باران دعوت می کند باران را به زمین تشنه میفشاند گل ها را میرویاند و خورشید را صدا می کند تا رنگین کمانی شگفت, شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد رنگین کمانی زیباتر از همه آذین ها و خیر منقدم ها رنگین کمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست  به نام حسین(ع) حسین جانم مرا دریاب ...
11 خرداد 1393

من و خدا و آرامش

یک ماه دیگر, یک سیکل دیگر, یک دعوت دیگر بدون اجابت تو گذشت و دوباره من هستم و من با آغوشی خالی و دلی بیقرار پر از حسرت مادری  خسته اند مادر جان ,تن و جانم خسته اند, دلم به دنبال آرامش میگردد, چشمانم را میبندم و دوباره اشک را مهمان چشمان بیقرارم میکنم تا ببارند بر زخم های کهنه ی این دل بیقرار, ببارند بر حسرتهای دل, بر آرزوهای این دل  چشمانم میبارند و میبارند و بعد دوباره تصمیم تازه میگیرم, چقدر این روزها من تصمیم تازه میگیرم هرروز فکرهای جدید نقشه های جدید تصمیم های جدید  شب که میشود در تاریکی مطلق با همسری پچ پچ میکنیم قبل از بیرون پریدن حرف از دهان من او حرف میزند  او میگوید همان را که من میخواستم بگویم,...
10 خرداد 1393

همسرم,خورشید من تنها از میان چشمان تو طلوع میکند

باورت میشود 14 سال گذشت, 14 سال از اولین نگاه گره خورده در هم, اولین دیدار, اولین حس ناب عاشقی  چهارده سال گذشت و من و تو با هم قدکشیدیم, انتظار کشیدیم و به پای نهال کوچک عاشقی مان عشق پاشیدیم و محبت تا بزرگ شد این عشق, قد کشید, تنومند شد و ریشه دوانید در تار و پود وجودمان  و یکی کرد مرا با تو و تو را با من, خاک کردیم من  و من را پای همان نهال عاشقی و یکی شدیم با هم یک "ما" ی پررنگ من و تو 14 سال پیش ما شدیم و هرروز عاشق تر, هرروز بیتاب تر, هرروز شیفته تر برای خلوت دونفره مان , چقدر انتظار کشیدیم برای زیر یک سقف نفس کشیدن یادت هست؟؟؟؟ مرد من,ثانیه ثانیه این سالها من نشستم و تو خوشبختی را از آن بالا پاشی...
4 خرداد 1393

حمد شفا میخوانم برای توی هرگز نیامده

در سکوت مطلق خانه گوشه ای دنج می نشینم و به تصمیم تازه ام فکر میکنم و لبخندی بر لبم جان میگیرد, با فکر شیرین تصمیم تازه دستم را روی دلم میگذارم و شروع میکنم این قدم تازه را, میدانی تصمیم گرفته ام هرروز برای تو, برای آمدنت به قول "محیا" مهربانترین مادر منتظر "حمد شفا " بخوانم.  حمد شفا, میگویند معجزه میکند و من مدتهاست منتظر معجزه ای از سوی مهربان پروردگارم نشسته ام معجزه ای به نام تو, به نام عشق, به نام تولدی دوباره.  دستم را روی دلم میگذارم و برای توی هرگز نیامده میخوانم "  بسم الله الرحمن الرحیم ,الحمدلله رب العالمین ,الرحمن الرحیم,مالک یوم الدین,ایاک نعبد و ایاک نستعین,اهدنا صراط المست...
1 خرداد 1393

لالا لالا بخواب ای حسرت 24 ماهه

سلام نازنین مادر, دوباره من آمدم با دلی لبریز از حسرت نداشتنت, این ماه هم نیامدی و بر روی انتظارم خط قرمز نکشیدی,این بار هم بی بی چک یک خطه با خطی پررنگ دهن کجی میکند به دل بیقرار و منتظرم, تو باز هم نیامدی و انتظار تو را داشتن و در آغوش فشردنت دوساله شد و من نمیدانم چگونه باید تاب بیاورم این روزهای سخت و طاقت فرسای بی تو بودن را, دلم میخواهد بروم از اینجا, از این خانه, از این شهر, از این شلوغی فرار کنم . به جایی بروم که کسی نباشد, فقط من باشم و خدای من ... جایی که هیچ چشمی مرا نبیند و هیچ گوشی نشنود صدایم را تا من با خیالی راحت و آرام بدون ترس از اینکه مبادا خانه ی همسایه صدایم را بشنود رها کنم این بغض خفته در گلو را و فریاد بزنم درد و...
20 ارديبهشت 1393

روز مادر

روز مادر که میشود به جای شادی غصه ها هجوم می آورند بسوی من و چنگ میزنند دل بیقرار مرا, روز مادر میرسد و آغوش من همچنان پراست از حسرت جای خالی تو نازنینم  غم و غصه هجوم می آورند اما من روی خوش بهشان نشان نمیدهم و آنها را از خود دور میکنم و چراغ امید را در دلم روشن میکنم که مبادا زشتی غصه ها چمبره بزند بردلم  به اشک اجازه ی باریدن میدهم و دلم را میسپارم به بهترین مادرعالم هستی و از ام الائمه طلب کمک میکنم. میدانم که بانوی خوبیها حواسش به دل بیتاب و بیقرار من, به آغوش خالی ولی پر از حسرت من نیز هست. میدانم که دارد میبیند آرزوی مادری ام را, میدانم که خیلی زود دستم را خواهدگرفت و یکی از فرشته های زیبای خدارا برایم هدیه می آو...
1 ارديبهشت 1393

تولد 30 سالگی

قرار بود شمع 30 سالگی من و یک سالگی تو با هم خاموش شود, قرار بود تو در اغوش من باشی و باهم با یک دنیا ارزوی زیبا شمع 301 تولدمان را فوت کنیم اما تو پشت پا زدی بر تمام قول و قرارهایمان و به دعوت من برای زمینی شدن "نه" گفتی و خط کشیدی برروی تمام رویاهایی که برای با تو بودن  بافته بودم و حالا شمع 30 سالگی را با حسرت نبودن تو خاموش میکنم و ارام بر زبان می آورم که نازنین مادر کاش همان روز اول که تو را خواستم می آمدی و امروز روز تولد مادر و فرزندی بود و یقینا اگر میشد امروز زیباترین روز خدا بود برای خانواده ی 3 نفری ما, اما افسوس که نشد که نشد که نشد  ...
25 فروردين 1393

دیشب دوباره دیدمت

مریم چقدر زیبا سروده ای" دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود     تو درکنار من بنشینی؟.... محال بود" این روزها عجیب درک میکنم معنا و مفهوم این شعر مریم را ,دیشب دوباره درخواب تو را دیدم که ارام چون فرشته ای زیبا در آغوش من آرمیده بودی.  نازنینم تو که قصدآمدن نداری, در خواب من به دنبال چه میگردی؟ چرا می آیی و آشفتگیهایم را بیشتر میکنی؟ ببین, من دارم تمام تلاشم را میکنم تا آرام کنم این دل بیقرار را, اما تو یهو میپری وسط خوابم و دلبری میکنی برای این دل بیتاب و بیدار که میشوم باید اجازه دهم به باریدن چشمها تا شاید اشکهای داغ روان روی گونه ها اندکی تسلی دهد دردهای دل بیقرار را نکن با دلم این کار را مادر به قربانت, این دل خسته...
24 فروردين 1393

دستی پر از دعا

سلام نازنین مادر, دوباره دلم برای طلب تو به میهمانی خدا آمده, دوباره کوله بار پر از گناهم را بر دوش گرفته ام و با قلبی پر از امید و لبریز از دعای خواستنت به درگاه خدا آمده ام تا العفو العفو بخوانم و تو را از خود خود خدا طلب کنم. آمده ام التماس کنم تا تاوان گناهان زیادم را با نداشتن تو پس ندهم, آمده ام بگویم خدایا من حقیرم, خطاکارم, میدانم خدا, میدانم. تو که بزرگی تو که ارحم الراحمینی مرا اینگونه مجازات نکن, خدایا به سوی درگاه تو دست نیاز دراز کرده ام و امید دارم به لطف و رحمتت, خدای مهربونم میدانم روسیاه تر از آنم که مرا اجابت کنی, خدایا وقت شنیدن صدای عاجزانه ام مرا نبین, بدیهایم را نبین, واسطه هایی را که برای وساطت فرستاده ام آنها را...
17 فروردين 1393