حمد شفا میخوانم برای توی هرگز نیامده
در سکوت مطلق خانه گوشه ای دنج می نشینم و به تصمیم تازه ام فکر میکنم و لبخندی بر لبم جان میگیرد, با فکر شیرین تصمیم تازه دستم را روی دلم میگذارم و شروع میکنم این قدم تازه را, میدانی تصمیم گرفته ام هرروز برای تو, برای آمدنت به قول "محیا" مهربانترین مادر منتظر "حمد شفا " بخوانم.
حمد شفا, میگویند معجزه میکند و من مدتهاست منتظر معجزه ای از سوی مهربان پروردگارم نشسته ام معجزه ای به نام تو, به نام عشق, به نام تولدی دوباره.
دستم را روی دلم میگذارم و برای توی هرگز نیامده میخوانم
" بسم الله الرحمن الرحیم ,الحمدلله رب العالمین ,الرحمن الرحیم,مالک یوم الدین,ایاک نعبد و ایاک نستعین,اهدنا صراط المستقیم, صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین"
میخوانم میخوانم میخوانم, هر بار با صدایی بلندتر از دفعه ی قبل, انقدر میخوانم تا تو سرمست شوی از الحملله رب العالمین خواندن من و بیتاب شوی برای آمدن و نشستن در این خانه ی متبرکی که برایت مهیا کرده ام,
لالایی ها و آوازهای مستانه ام تو را سرمست نکرد اما من یقین دارم اینبار سرمست میشوی و اینبار تاب مقاومت نداری, میدانم صبر از کف خواهی داد برای صاحب این خانه ی متبرک شدن
خانه ای که هرروز بر آن حمد شفا خوانده شود امن ترین خانه میشود برای تو نازنین مادر
بیا نازنین مادر,من و این خانه منتظر آمدنت هستیم , بی قرار بیقراریم برای روز زیبایی که تو بیایی
من همیشه منتظرم بیا