خط دوم پررنگ

خاله نگار مامان شد

سلام نازنین مادر, اومدم تا یه خبر خوب بهت بدم, یه خبر فوق العاده اومدم بگم که امروز خیلی خوشحالم آخه خاله نگارت مامان شده, درسته که تو به اندازه ی یک ماه دیگه از من دور شدی ولی نی نی نگار به اندازه یک ماه به مامانش نزدیک شد. حالا اونم بالاشو چیدو تو بهشت جا گذاشت و اماده ی سفر به زمین شده ومن منتظرم که به زودی زودی فرشته های ثمره عزیزم هم محکم محکم به دلش بچسبن و مونس دل بیقرار مامان ثمرشون شن, این روزها اوج ارزوی من مادرشدنه ثمره است. دعاکن گلکم برای خاله ثمر مهربونت دعا کن. خوشحالم که لیست دوستای منتظرم هرروز داره کوتاه و کوتاه تر میشه و اندک اندک همه دارن نام زیبای مادرو با تمام وجود حس میکنن, خوشحالم که دوستان مهربونی دارم که میت...
15 بهمن 1392

ستاره هایت را جمع کن

باز هم تو نیامدی و به جای تو میهمان ناخوانده ای امد که مدتهاست درب خانه را به رویش بسته ام ولی او هرگاه هوس آمدن کند می آید, از در نشد از پنجره می آید, از روی دیوار حیاط همسایه میپرد و از هر روزنی که ببیند خود را به زور هم که شده درون خانه ام جا میدهد, می آید تا مرا بیازارد, می آید و جلویم می ایستد و با دهن کجی میگوید: تو نخواستی مرا ولی من باز امدم, آمدم تا بدانیی هنوز نتوانسته ای مرا شکست دهی هنوز از پا در نیامده ام, می آید و با خنده ی خبیثانه ای میگوید: بجنگ تا بجنگیم هاهاهاهاهاها و من میجنگم,  میجنگم برای تو, برای امدن تو,اگر او از پادر نیامده من هم از پا در نیامده ام, انگیزه ی من بیشتر ازاوست, امیدم بیشتر از اوست. من برای داش...
13 بهمن 1392

درد دل با فرشته

به کجا خیره شده ای؟ به چه فکر میکنی فرشته ی کوچولوی مادر؟ هنوز بین موندن و رفتن مرددی؟ آره مادر؟ هنوز از بهشت زیبای خدا دل نکنده ای؟ هنوز بهشت را به آغوش مادر ترجیح میدهی؟ نکند از شیطنت خسته شده ای, نکند کسی فرشته ی کوچک مرا اذیت کرده باشد, نکند تنهایی مادرجان, نکند غصه بخوری؟؟؟ نکند.... نازنینم میدانم که میدانی این ماه برای آمدنت تلاشی نکردم, میدانم که میدانی این ماه نه دکتری بود نه قرصی نه آمپولی و نه سونوی امیدوارکننده و آخر هیچ... میدانم که از آن بالا دستها را به زیر چانه زده ای و مرا به نظاره نشسته ای, فرشته ی من نکند فکر کنی قید تورا زده ام, نکند فکر کنی برای داشتنت دست از تلاش کشیده ام, نکند تنهایی ات, گوشه نشینی ات, غصه ات ...
6 بهمن 1392

من و تو بچه دار میشیم عزیزم

ﻣـــــﻦ ﻭ ﺗــــــﻮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻣــــــﯽ ﺷﯿﻢ ﺍﮔــــــﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺸﻪ ﺣﺮﻓـــــــﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕـــــــﯽ ميزنه ﻣﺜـــــــــﻞ ﺑـــﺎﺑـــﺎﺵ ﺍﮔـــــﻪ ﺩﺧﺘــــــــــــــﺮ ﺑﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﻧـــــــﻪ ﺑـــــﺎ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺣﺮﻓـــــــــ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻣﺜـــــــــﻞ ﻣـــــﺎﻣــــــﺎﻧـــــــﺶ ﺑـــــــﺎ ﻫــــــــﻢ ﺩﻋﻮﺍﻣـــــــﻮﻥ ﻣـــــــﯽ ﺷﻪ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘــــــــ ﻣـــــﺎﻣــــــﺎﻥ ﻧﻪ ﺧﯿــــــﺮ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘـــــــ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﮔﻪ ﭘﺴــــــﺮ ﺑﺎﺷــــﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺸﻮ ﺑﯿﺸــــﺘﺮ ﺍﺯ ﻫـــﺮ ﮐﺴــــــــﯽ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜــــــﻞ ﻫﻤــــــــﻪ ﺍﮔـــــﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺷــــــــــﻪ ﺍﻭﻟﯿـــﻦ ﻣــــــﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻋــــــﺎﺷﻘﺶ ﻣـــــــﯽ ﺷﻪ ﺗﻮﯾـــــﯽ ﻓﮑـــــــــﺮ ﮐﻨــــﻢ ... ﺑــــﺎ ﺩﺳﺘــــــﺎﯼ ﮐــــــﻮﭼﯿــــﮏﺵ ﻫﻤـــــــﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫــــــﯽ ﻫــــﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣـــ...
25 دی 1392

تورا که دارم آرامم پروردگارم

امروز روز دیگریست, آغازی دوباره برای انتظار درآغوش کشیدن فرشته آسمانی و التماس به پروردگارمهربانم برای نزدیک شدن آن روز امروز دوباره ختم قرآنم را آغاز میکنم به نیت: سبز شدن دامن دوستان مهربانم, میخوانم برای ثمرو لیدا و  زینب نگارو مرجان و ریحان و باران, برای روشن شدن چراغ دل تبسم و محیامنتظر و هستی و نانا و منوص و شیما و رویا و همه ی دوستانم که ذهن آشفته ام برای یادآوری نام زیبایشان یاری ام نمکند. و میخوانم برای سلامتی دوستانم که نامشان به نام مقدس مادر مزین شده, برای سلامتی فرشته هایی که زمینی شده اند و آنان که سفر زمینی شدن راآغاز کرده اند و اندک اندک زمین را شرمنده ی حضور نازنیشان خواهندکرد, برای سانازو نیکان, مهتاب وآریا...
21 دی 1392

فرشته آسمانی

زن ناله می کند. مرد پشت در اتاق انتظار می کشد. ناگهان صدای گریه. بی تابی مرد بیشتر می شود. منتظر است. نهایتا در اتاق روی پاشنه میچرخد و قابله با صدای ضعیفی: متاسفم فرزند شما دختر است!! اَه لعنت به این شانس... حال چگونه تا آخره عمر این ننگ رو با خود یدک بکشم؟! این داستان مال سال های دور است... خیلی خیلی دوووور ... . *** این روزها که مادران از ماه چهارم بارداری مژده آمدن دختری ناز را می گیرند شروع می کنند به خریدن لباس های صورتی رنگ و گل سرهای رنگارنگ و جور وا جور... دل تو دل پدرها نیست ، که قرار است دختری ناز و عروسک در بغل هر روز صبح آنها را در آغوش کشیده و صبح به خیر بگوید. سال اول با شیرین زبانی هایش سرگرمشان خواهد کرد با قهر کردن...
18 دی 1392

نشد که بیایی ...

نشد که بیایی, نشدکه با خط دوم آمدنت روی حسرتم خط قرمز بکشم, نشد که خانه ام را قهقه ی مستانه ام پرکند, نشدکه قرآنم را به شکرانه ی حضورنازنینت ختم کنم, نشد که نشد... نازنین مادر, بازهم قسمت نبود, قسمت نبود که تورا داشته باشم, قسمت نبود انتظارم پایان یابد, بازهم قسمت من و تو نرسیدن بود. تونیامدی و من برای این نیامدنت, بیتابی نمیکنم, بی قراری نمیکنم] ضجه نمیزنم, فقط صبرمیکنم و خدایم راصدا میزنم, خدایا................... میدانم که هرچه از دوست رسد نکوست,میدانم که خداوند سراسر رحمت است, خودش گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا, خودش گفته.  پس اگر هنوز مرا اجابت نکرده ایراد از من است, حتما حق بندگی را ادا نکرده ام که اجابتم ننموده. ...
18 دی 1392

شب یلدا

  دیشب شب یلدا بود اینم میز دونفره ی ما کلی واسه چیدن این میز زحمت کشیدم باباجونت هم هرچی خواستم برام تهیه کرد. کناراین میز یه جشن دونفره گرفتیم به امید اینکه یلدای 93 یه فرشته کوچولو هم کنارمیزمون باشه  امروز هم نوبت سونو داریم که به امید خدا اگه همه چیز اکی بود نوبت ای یو ای رو مشخص کنیم برامون دعا کن مامان جونی
17 دی 1392