نشد که بیایی ...
نشد که بیایی, نشدکه با خط دوم آمدنت روی حسرتم خط قرمز بکشم, نشد که خانه ام را قهقه ی مستانه ام پرکند, نشدکه قرآنم را به شکرانه ی حضورنازنینت ختم کنم, نشد که نشد...
نازنین مادر, بازهم قسمت نبود, قسمت نبود که تورا داشته باشم, قسمت نبود انتظارم پایان یابد, بازهم قسمت من و تو نرسیدن بود.
تونیامدی و من برای این نیامدنت, بیتابی نمیکنم, بی قراری نمیکنم] ضجه نمیزنم, فقط صبرمیکنم و خدایم راصدا میزنم, خدایا...................
میدانم که هرچه از دوست رسد نکوست,میدانم که خداوند سراسر رحمت است, خودش گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا, خودش گفته.
پس اگر هنوز مرا اجابت نکرده ایراد از من است, حتما حق بندگی را ادا نکرده ام که اجابتم ننموده.
من بازهم میخوانمت پروردگارم, باز هم میخوانم و میخوانم و میخوانمت تا دری از رحمتت به رویم بگشایی, تا بگویی وقتش رسیده, وقت آنکه به این بنده خطاکارم هدیه ای دهم به ارزش تمام دنیا
من هنوز منتظرم.....