معجزه ی علی اصغر (ع)
میخواهم بنویسم از لحظات پر از اضطراب و زیبای امروزمان ولی نمیدانم چه بنویسم و چگونه بنویسم؟ باید خدای مهربان را شکر گویم ولی آخر چگونه؟ میخواهم علی اصغر حسین را صدا بزنم و بگویم ممنونم بابت هدیه امروزت ممنون, ممنونم که خانه ی دل ثمر را چراغانی کردی, ممنون که صدای السلام علیک یا ابا عبدلله همه ی دوستانمان را شنیدی, ممنون که ثمر مامان شد, ممنون...
روزهای زیادی نیست که روی به سوی 6ماهه ی حسین کرده ایم الغوث الغوث سر داده ایم, طفلی شش ماهه با دستانی کوچک ولی روحی بزرگ بزرگ بزرگ آنقدر بزرگ که فقط در اولین فرصت صدای دل بیقرار ثمرمان را شنید, با دستای کوچولوش یه هدیه بزرگ واسه ثمرعزیزم ارمغان آورد.
این هدیه رو داد که بگه من هستم, که بگه صداتونو شنیدم, که بگه مگه میشه شیعه ی علی مرا صدا بزند و من رورگردانم و بگویم نمیشود؟؟؟
راستی, مگر میشود؟ مگر میشود السلام علی الحسین, وعلی علی بن الحسین, وعلی اولاد الحسین, وعلی اصحاب الحسین خواند و ناامید از درخانه شان برگشت؟ مگر میشود حسین نشنود صدایمان را؟ مگر میشود فرزندان محمد را صدا زد و جواب نگرفت؟ مگر میشود؟؟؟
خوشحالم, قد تمام زیباییهای دنیا خوشحالم که حسرت مادری ثمر عزیز به پایان رسید,
و ایمان دارم یکی از همین روزها علی اصغر حسین صدای دل بیقرار شیما و لیدا و نانا و منوص و تبسم و........ همه ی مادران منتظر کلوبمان را خواهد شنید
من یقین دارم که آن روز نزدیک است, پس آرام باشید دوستان خوب منتظرم
آرام باشید و صبور که پایان شیرین قصه ی انتظار مادری ما نزدیک است.
یا علی اصغر حسین (ع)