خط دوم پررنگ

برای نفسم،پسر 22 هفته ای من و پدر

1394/9/3 14:32
نویسنده : مادر منتظر
791 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرزندم،سلام فرشته ی خیروبرکت زندگیم،سلام پسر نازنینم

دردونه ام مدتهاست به خانه مجازیت سر نزده ام،نمیدانم سکوتی که بر خانه دوستان مجازیم سایه افکنده دلیلش است یا شادی غیر قابل وصف داشتنت؟؟؟

همیشه گمان میکردم تو که بیایی من هرروز و هرروز اینجا خواهم بود و از تو خواهم نوشت،ولی آنچه اتفاق می افتد غیر از چیزیست که گمان میکنی

راستش و بخوای نوشتن از تو،از بودنت،از حس زیبای داشتنت خیلی سخت است،وصف لذتی که من و پدر از بودن تو داریم خارج از توان من است که بنشینم و وصف کنم که چه حالی داریم من و پدر وقتی صدای دلنشین قلب تو طنین انداز میشود در مطب دکتر، و ماشالله گفتن دکتر لبخند را میهمان لبانم میکند،وقتی چشمانم خیره میشود و به مانیتور سونو گراف و تو را میبینم که آرام درون دلم جا گرفته ای، وقتی تکان میخوری، آه ه ه ه ه.... وقتی تکان میخوری، جانمممم،جان دلمممممم، جان شیرین مادر چه لذتی دارد وقتی تکانهایت را حس میکنم، دلم میخواهد جان فدایت کنم گل زیبای مادر

چقدر این روزهایمان را دوس دارم پسر زیبای دوست داشتنیم،چه لذتی دارد وقتی پدر از اخرین ماههایی حرف میزند که دیگر سفره دونفره نخواهیم داشت،و..... وقتی،میگوید چه بد بود روزهایی که گمان میکردم شاید این سفره تا همیشه دونفره بماند، خدارا هزاران بار شاکر میشوم به خاطر گذشتن آن روزها،بخاطر لبخندای از ته دل این روزهای پدر، بخاطر داشتن تو که خانه مان را چراغانی کرده ای با آمدنت پسرم

چقدر این روزها خدا هوای دلمان را دارد،بعد از آن همه سختی حالا آرامش و،شادی تمام دلمان را فرا گرفته،پنج ماه گذشت از آمدنت و من حتی یک روز ناخوش نداشتم، نه از درد خبری بود و نه از تهوع های صبحگاهی،نه از ویار خبری بود و نه از هوس کردن چیزی و ناخوشی بودن چیزی، حتی یک روز حس نکردم با پنج ماه قبل تفاوت کرده ام تنها نشان بارداریم سونو ها و صدای قلب زیبای توست و شکمی که تازه بعد از پنج ماه یادش افتاده که کم کم باید جلو بیاید و خودی نشان دهد

ببین چه سخت است از تو نوشتن فرشته زیبایم، وقتی روی شکمم دست میکشم و حست میکنم حرف برای گفتن بیشتر دارم وقت تحریر که میرسد دست و زبان یاریم نمیکنند برای وصف زیباییهای داشتنت 

خیلی دوستت داریم پسر زیبای من و پدر 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

زینب
5 آذر 94 23:36
مبارکت باشه عزیزم
زینب
5 آذر 94 23:38
برای دل منم دعا کن . زندگی دونفره مون دیگه داره سرد و بی روح میشه الهی فدای دل منتظرت زینب جونم، با تمام وجودم درکت میکنم و همیشه بین دعاهام جای خاصی داری
ماهانا
23 آذر 94 18:46
دوست عزیز تمام پستهاتو خوندم البته اول به پستهای روزهای اشک و انتظارت برخورده بودم دلم داشت می ترکید بغض گلومو فشار میداد و باچشمای خیس ازته دل برات آرزو کردم که خدا دامنتو سبز کنه اما درکمال تعجب به پستهای بعدیت که رسیدم دیدم خداروشکر به آرزوت رسیدی!!!!!!! خیلی خیلی خوشحال شدم مبارکت باشه خدا به شادی قلبت عمر دور ودرازی بده انقدر که به همه ی آرزوهای قشنگی که براش داری برسی. ممنون عزیزم،من و نی نی هم دعا میکنیم به همه ی آرزوهات برسی و از آسمون زندگی واسه دل مهربونت فقط شادی و خوشبختی و موفقیت بباره
زهرا
22 دی 94 13:21
چرا دیگه پست نمیذاری؟