خداجون دلم...
به همراه خواهرهمسری که 4ماهه باردار است روی صندلی مطب شلوغ دکتر نشسته ایم و خودمان را با عکس بچه ها و نوشته های روی دیوارها سرگرم کرده ایم که صدای درمانده زنی توجهمان رابه خود جلب میکند. زنی که دیر آمده و التماس میکند امروز دکتررا ببیند چون از راه دوری آمده است با دختری کمتر از دوسال در بغل و شکمی برآمده که نشانیست از باردای مجدد. بعد از کلی اصرارو خواهش و التماس منشی قبول میکند که آخروقت دکتر اندک زمانی هم به او اختصاص دهد. مکالمات بین خانوم باردار و منشی برایم جالب بود, نه سنش را دقیق میدانست و نه میدانست چندماهه باردار است فقط اسمش را میدانست و اینکه 4بچه قدو نیم قد دارد. ازیه جای دور اومده بود,خیلی دور جایی که حتی مرکز بهداشت هم ...
نویسنده :
مادر منتظر
18:13